خانۀ جدید،محلۀ جدید
تازه به خانۀ جدیدمان نقل مکان کرده بودیم و هرآن [...]
تازه به خانۀ جدیدمان نقل مکان کرده بودیم و هرآن [...]
تومحلۀ ما یه کوکب خانومی بود که زن میا نسا [...]
تو جمع دوستان نشسته بودیم که یکی ازآنها گفت: بچه [...]
این داستانی که الآن میخواهم براتون بگم برمی گرده به [...]
یک پسر نوجوانی بود که پدرپیروناتوانی داشت .اومی خواست که [...]
تو محلۀ قدیمی مان یه همسایه ای داشتیم به نام [...]
نمی دونم آیا برای شماهم پیش آمده که مثل من [...]
آن قدیمها سر کوچه های محل چند تا جوان لاتولوت [...]
تو مدرسۀ ما یک معلمی بود که خیلی خوب ومهربان [...]
منوشاهرخ (بچه محله مونومیگم)؛یا بهتربگم دوست صمیمی وجون جونیم که [...]